روزشمار محرم
روزشمار محرم
با توجه به ورود امام حسين(عليهالسلام) و يارانش در روز دوم محرم به كربلا و شهادتشان در روز دهم، شيعيان دهه اول اين ماه را به ياد آنان و ذكر مصيبتشان به سوگواري و عزاداري ويژهاي ميپردازند و در بزرگداشت شهداي كربلاي سال 60 هجري هر روز از اين دهه را مختص به يكي از حماسه سازان اين نهضت جاويدان قرار دادهاند:
روز اول: مسلمبنعقيل (عليهالسلام)
روز دوم: ورود كاروان به كربلا
روز سوم: حضرت رقيه (عليهالسلام)
روز چهارم: حضرت حر و طفلان حضرت زينب (عليهالسلام)
روز پنجم: حضرت عبداللهبنالحسن و اصحاب
روز ششم: حضرت قاسمبنالحسن(عليهالسلام)
روز هفتم: حضرت علي اصغر (عليهالسلام) و روضه عطش
روز هشتم: حضرت علياكبر(عليهالسلام)
روز نهم: حضرت عباس(عليهالسلام)
روز دهم: حضرت اباعبدالله (عليهالسلام) و شام غريبان
روز يازدهم: حركت كاروان از كربلا
روز دوازدهم: ورود كاروان به كربلا
روزسيزدهم: مصائب امام سجاد و حضرت زينب(س) در كوفه و شام
اين ترتيب نامگذاري، معروفترين شكل آن است كه اكثر هيأتها بر طبق آن عزاداري ميكنند، ولي از آنجايي كه اين نوع نامگذاري دليل خاصي ندارد، صورتهاي ديگري نيز براي آن ديده شده است، مثلاً جابجايي در روزها و يا ذكر مصيبت ديگر اصحاب امام مثل حبيببنمظاهر و... و هدف از همه اين برنامهها زندهنگه داشتن حماسهاي است كه آفريدند.
روز اول: به ياد مسلم بنعقيل
مسلم پيشاهنگ نهضت كربلا و سفير امام حسين (عليهالسلام) به سوي مردم كوفه بود. او كه در عرفه شهيد شد تا دعاي عرفه امامش را تفسير كند و حماسه مسلم بودن و تسليم نشدن را بيافريند.
مسلم بنعقيل اسوه همه كساني است كه در زندگي به هدفهايي والاتر از دنيا اعتقاد دارند و ارزشهايي متعالي را ميجويند. او الگوي عمل به وظيفه، اطاعت از امام و بنده بودن و بندگي كردن است. نام مسلم يادآور همه خوبيها، رشادتها و جوانمرديهاست.
در حديثي از پيامبر (ص) خطاب به اميرالمؤمنان (ع) آمده است: «من عقيل را دوست دارم، يكي به خاطر خودش و يكي هم به خاطر اين كه پدرش ابوطالب او را دوست ميداشت. فرزند او كشته راه محبت فرزند تو خواهد شد، چشم مؤمنان بر او اشك ميريزد و فرشتگان مقرب پروردگار بر او درود ميفرستند»
به شهر كوفه گشتم بيكس و بييار، ميگريم
غريبانه من سر بر دل ديوار، ميگريم
اگر اين است رسم ميهماني كردن كوفي
گذشت از من به حال سيد ابرار ميگريم
نداي باغبان كاروان هر دم بگوش آيد
به حال زينب و اين كوچه و بازار ميگريم
براي قتل من شوري به پا گرديده در كوفه
به طفلان و جوانان شه ابرار ميگريم
نوشتم نامه يابن عم بيا كوفه، ميا كوفه
ولي صد حيف بگذشت است كار از كار، ميگريم
روز دوم: ورود به كربلا
گرماي سوزان كوير، بدنهاي خسته كاروانيان را ميآزارد و خورشيد آرام، آرام خود را در تنگناي افق جاي ميدهد، كاروان توقف كرد، صدايي پرسيد: اين جا كجاست؟ پاسخ آمد: اينجا كربلاست!
آري اينجا كربلاست، اينجا بهشت سرخ بدنهاي بيسر است،
اينجا نگارخانه گلهاي پرپر است،
اينجا حريم قرب شهيدان داور است.
حسين(عليهالسلام) آمد با اهلبيتش، عباس و زينبش، اكبر و اصغرش، رقيه و سكينهاش، ...، دل كوير در تب و تاب و چهره آسمان درهم شده است. زمين بغض خود را فرو ميخورد و فرات آرام و بيصدا اشك ميريزد.
به گوشم ميرسد هر لحظه آواي خدا اينجا
مران اي ساربان محمل كه باشد كربلا اينجا
دلا حجاج بيتالله خون، احرام بر بنديد
كه كامل ميشود با زخم تن حج شما اينجا
شما حجاج بيتالله خون هستيد و ميبينم
كه جاي موي سر، سرتان گردد جدا اينجا
نه تنها حج ما قرباني پير و جوان دارد
شود قرباني شش ماهه تقديم خدا اينجا
ز شمشير هزاران قاتل خونخوار ميبينم
هزاران بار گردد اكبرم جانش فدا اينجا
به موج خون ميان قتلهگه با پيكر بيسر
زنم از حنجر ببريده خواهر را صدا اينجا
به پاس اجر سقايي و قانون علمداري
شود با تير و خنجر حق عباسم ادا پيدا
كند اين امت گم كرده ره تا راه خود اينجا
درخشد راس هفتاد و دو مصباحالهدي اينجا
نداي ارجعي را در يم خون ميدهم پاسخ
كه ميآيد به گوشم از خدا دائم ندا اينجا
روز سوم: به ياد دختر خورشيد
رقيه دختر خورشيد است. از تبار نور و از جنس آبي آسمان، جلوه ديگري از شكوه و عظمت حماسه عاشورا. او سه ساله امام حسين (عليهالسلام) و عزيز دل عمهاش زينب (سلامالله عليها) بود.
ياد مصائبي كه او از كربلا تا كوفه و از كوفه تا شام تحمل كرد قلب هر صاحبدلي را مجروح ميسازد.
با وجود اينكه عمرش كوتاه بود اما از مرزهاي تاريخ گذشت و همچون برادرش علياصغر جاودانه شد.
او قرنهاست كه با دستان كوچكش گرههاي بزرگي را ميگشايد.
تا كي ز تن درد فراقم جان بگيرد
امشب دعا كن عمر من پايان بگيرد
گيرم وضو از اشك و رويت را ببوسم
آن سان كه زهرا بوسه از قرآن بگيرد
با من بگو كي ديده يك طفل سه ساله
رأس پدر را بر روي دامان بگيرد
با من بگو كي ديده يك مرغ بهشتي
چون جغد جا در گوشه ويران بگيرد
با من بگو كي ديده طفلي در خرابه
اشك پدر را با لب عطشان بگيرد
با من بگو كي ديده اشك ميزباني
خاكستر و خون از رخ مهمان بگيرد
با من بگو اي جان بابا، با چه جرمي
دشمن هزاران بار از من جان بگيرد
با من بگو كي ديده با رسم تصدق
ريحانه زهرا ز مردم نان بگيرد
دست ار نداري با دو چشم خود دعا كن
زخم دل من از اجل درمان بگيرد
ميثم! سزد در ماتمم آن سان بگريي
كز سيل اشكت چرخ را توفان بگيرد
روز چهارم: به ياد حربنيزيد رياحي
حر آزاد مرد دشت كربلاست، اسارت در عشق حسين او را آزاد كرد.
لحظه بازگشت به آغوش رحمت حسيني بود كه معني آن ندا را دريافت.
آن هنگام كه عزم بستن ره بر امام را داشت ندايي شنيد كه او را به بهشت بشارت ميداد، آن لحظه شگفتزده شد، اما وقتي پيكر نيمه جانش ميان ميدان افتاده بود و حسين را بر بالين خود ديد، فهميد كه تعجبش بيهوده بوده، چرا كه بهشت حسين است، اگر در كنار حسين باشي، در بهشتي. آخرين چيزي كه حر شنيد كلام مولايش بود كه: انت الحر كما سميت امك، انت الحر فيالدنيا و انت الحر فيالاخره، «تو همانگونه كه مادرت ناميده است حر و آزادهاي آزاد در دنيا و سعادتمند و آزاد در آخرت»
عزيز فاطمه بر درگه عفوت سرآوردم
گناهي از تمام كوهها سنگينتر آوردم
من آن حرم كز اول خويش را سد رهت كردم
تو را در اين زمين بين هزاران لشكر آوردم
به جاي دسته گل با دست خالي آمدم
دلي صد پارهتر از لالههاي پرپر آوردم
نشد تا از فرات آب آورم از بهر اطفالت
ولي بر حنجر خشكيدهات اشك تر آوردم
روز پنجم: به ياد حبيببن مظاهر
حبيببن مظاهر، پير محبت، سرباز عترت و يار ولايت بود.
حبيب، حبيب حسين بود. از همان كودكي كه وقتي حسين قدم برميداشت. به دنبالش بوسه بر جاي پاي او ميگذاشت.
من حبيب پسر فاطمهام، يار حسينم
بندهام بنده ولي بنده دربار حسينم
درس آزادگيم داده از آغاز، معلم
كه رها گشتهام از خويش و گرفتار حسينم
دل بريدم ز همه عالم و او برد دلم را
ديده بستم ز همه، عاشق ديدار حسينم
سر و جان طرفه كلافي است به بازار محبت
كه به اين هديه ناچيز خريدار حسينم
شرر تشنگي و تابش خورشيد، حلالم
كه جگر سوخته اشك علمدار حسينم
اين تن خسته و اين فرق سر، اين صورت خونين
همه وقف قدم يار كه من يار حسينم
به ولاي علي و مالك و عمار رشيدش
من در اين دشت بلا، ميثم تمار حسينم.
روز ششم: به ياد نوجوان سيزدهساله
سلام بر قاسم، يادگار حسن(عليهالسلام)، يار حسين (عليهالسلام)، نوجوان شجاع و دلير كربلا.
او كه در نظرش مرگ شيرينتر از عسل بود و طعم شيرين آن را در آغوش عمو چشيد، درود خدا بر او و پدر كريمش.
اي عمو! تنها اميدم در رهت ترك سر است
مرگ در راه تو بر من از عسل شيرينتر است
گر چه ميداني يتيمم، اذن ميدانم بده
فرض كن اين سيزدهساله علياكبر است
نوجوانان يك به يك رفتند و من جا ماندهام
بر روي داغ دلم هر لحظه داغ ديگر است
گاه ميخواني يتيمم، گاه گويي كودكم
هر چه هستم در وجودم، خون پاك حيدر است
بهترين شاخه گلي را كه كنم تقديم تو
صورت خونين، سر بشكسته، زخم پيكر است
حنجر من تشنه آب دم شمشيرهاست
نوش من در راه وصل يار، نيش خنجر است
از شرار تشنگي هر چند ميسوزم، عمو
بيشتر سوز من از لبهاي خشك اصغر است
روز هفتم: به ياد طفل شيرخواره
علياصغر، درخشانترين چهره كربلا و بزرگترين سند مظلوميت امام حسين(عليهالسلام) است.
تاريخ داغي به سنگيني داغ شهادت او را نديده است.
آخرين سرباز امام حسين (عليهالسلام) اگر چه كوچك است اما مقامش نزد خدا والاست.
او بابالحوائج است.
طفل هميشه عاشق، سرباز شيرخواره
مادر شود فدايت يك خنده كن دوباره
ميدانم از لب خشك، لبخند بر نيايد
لبهات بسته مادر با چشم كن اشاره
وقتي كشيد بابا تيز از گلوت بيرون
شد حنجر تو مثل قرآن پاره پاره
تو شيرخواهي از من، من عذر خواهم از تو
كز سينه جاي شيرم، آيد برون شراره
در خيمه ماه رويان، سوزند همچو خورشيد
كي ديده جان مادر، خون ريزد از ستاره
بگذار تا بسوزم، بگذار تا بگريم
بر زخم داغديده، جزگريه چيست چاره
هر قطره اشك ما را، موج هزار دريا
هر لحظه درغم توست صد سال يادواره
اينجا لبت جاي تكبير يارب كه ديده با تير
را نفس ببندند بر طفل شيرخواره
روز هشتم: به ياد علياكبر
سلام بر علي اكبر، سرو بوستان مردانگي.
سلام بر علياكبر، زيباترين گل باغ حسين، صبر و قرار حسين، نور دو چشم حسين.
سلام بر او كه در صورت و سيرت شبيهترين كس به پيامبر مهر و رحمت بود، تا آنجا كه پدربزرگوارش ميفرمود: «هرگاه مشتاق ديدار پيامبر ميشديم به چهره او مينگريستم»
سلام و درود بيپايان بر صورت و سيرت پيامبرگونهاش.
اي ياس چيده، اي گل نقش چمن، علي!
قرآن آيهآيه پامال من، علي
مانند قلب من دهنت پر ز خون شده
خون گلوت گشته روان از دهن، علي
چسبانده خون به هم دو لبت راز گفتگو
با چشم خويش حرف برايم بزن، علي
لب تشنه، چشمبسته، نفس مانده در گلو
زخم تو گشته با دل من هم سخن، علي
تو مثل لالهاي كه هم گشته برگبرگ
من مثل شمع سوخته در انجمن، علي
جايي براي بوسه نمانده به قامتت
از بس كه زخمت آمده بر زخم تن، علي
ممكن نشد ز روي زمينت
از بس كه پاره پاره شده اين بدن، علي
در حيرتم چگونه ز خونت خضاب شد
ماه جمال و زلف شكن در شكن، علي
روز نهم: به ياد سقا
سلام بر تو اي نخل استوار جانبازي
اي فرزند ايثار و فداكاري! اي تنديس ادب! اي عباس
سلام بر تو كه يادآور استقامتي! اي شير حيدر!
سلام بر عشق و برادريات، اي مصداق فروتني!
سلام بر تو و آن دستان آب آورت، اي كه سوخته دلان از دستان تو تمناي آب حيات دارند، اي ساقي!
سلام بر لبان خشكيدهات كه سرچشمه آب بقاست و آب در حسرت رسيدن به آن!
اي كه آب بقا به كام بشريت ريختي و لب تشنه از فرات بازگشتي!
گفت من ماه بنيهاشم، سرور قلب زهرايم
شبه حيدر، زاده آزاده امالبنينم
دست دادم در ره حق تا كه يزدان داد بالم
با همه قدوسيان طيار در خلد برينم
تشنه لب در آب رفتم اين سخن با خويش گفتم
من چگونه آب بنوشم شاه را عطشان ببينم
مشك را پركردم از آب و به خود گفتم كه بايد
راه نزديكي براي خيمه رفتن برگزينم
راه نخلستان گرفتم ليك از شمشير دشمن
قطع شد دست علمگير از يسار و از يمينم
گفتم اينك دست دادم، آب دارم، غم ندارم
ساقي طفلان عطشان و پريشان و حزينم
ناگهان ديدم كه در ره ريخت آب و سوخت جانم
تير زد بر مشك آن خصمي كه بود اندر كمينم
ديگر از ديدار طفلان حسين شرمنده بودم
تير زد دشمن به چشمم تا كه طفلان را نبينم
گفتم اينك خوب شد، خوب است برگردم به خيمه
ناگهان بر سر فرود آمد عمود آهنينم
روز دهم: به ياد اباعبدالله(ع)
سلام بر حسين سرور آزادگان جهان، او كه با خون خود عبوديت و مظلوميت را تعبير كرد.
او كه عاشورا را آفريد و راه جاودانگي و مردي را ترسيم كرد.
او كه به ما آموخت چگونه عقيده را پاس بداريم و از خلق دفاع كنيم.
در مكتب حسين آموختيم كه مرگ با عزت بهتر از زندگي با ذلت است.
يا حسين دلي اسير محنت توست
ديده آئينهدار طلعت توست
رحمت واسعه تو هستي، تو
همه عالم گواه رحمت توست
ني فقط در زمين، كه در ملكوت
هر كجا كه بنگري صحبت توست
كرم و بخشش است خوي شما
لطف و احسان و جود عادت توست
كربلا را نديدهام، اما
آرزويم همه زيارت توست
كربلايي كه قتلگاهي داشت
قتلگاهي كه جاي غربت توست
شمر آمد ميان آن گودال
آري اين قصه شهادت توست
من نگويم چهها گذشت و چه شد
كه زبان قاصر از حكايت توست
روي سينه نشست، واحزنا
اين دگر اوج هتك حرمت توست